نـگر دستم به دامانت رضا جـان
بکن لطفی به مهمانت رضا جـان
به جام معرفت محـتـاج گـشـتـم
بده جانم به قربانـت رضا جـان
گـــدا را شـاد کن جـان جـوادت
که دارم داغ پنهانـت رضـا جـان
پریدم چون کبوترها به سـویـت
منم مرغ گلسـتـانـت رضا جـان
بــده پـیـمـانـه ای از آب کوثـر
به این زوار عطشانت رضا جان
شفیعم شو تـو فـردای قـیـامـت
وفا بنما به پیمـانـت رضـا جـان
*****
ای رضـاجان بر تو مهمان می رسد
دردمنـد و زار و نـالـان مـی رسـد
با دل مشـتـاق و بـا شـوق وصـال
سوی آن کانون احسـان مـی رسـد
دارد استدعـا و عـجـز و الـتـمـاس
هر گدایی نزد سـلـطـان مـی رسـد
بسته پیـمـان مـحـبـت بـــا شـمـا
هر کـه از هر جای ایران مـی رسـد
هر کسـی دردی بـه دل دارد رضـا
با امـیـدی بـهـر درمـان مـی رسـد
راه بگشایش که او مسکین تواسـت
بـا غـم و درد فـراوان مـی رسـد
طالبـان در بـیـن آنـهـا کمـتـریـن
با گـروه مـسـتـمـنـدان مـی رسـد